جدول جو
جدول جو

معنی نظم آرا - جستجوی لغت در جدول جو

نظم آرا
مقابل نثرآرا. شاعر. (یادداشت مؤلف). سخنور. سخن آرا. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزم آرا
تصویر بزم آرا
کسی که مجلس عیش و عشرت و بزم را می آراید، آنکه مجلس عیش و مهمانی را زینت می دهد، بزم آراینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزم آرا
تصویر رزم آرا
کسی که در صف آرایی و کار جنگ ورزیده و ماهر باشد، رزم آراینده، دلاوری که در جنگ و نبرد هنرنمایی کند
فرهنگ فارسی عمید
شاعر. نظم آرا:
مرا به هجو مترسان چنین ز دورادور
اگر برابر من شاعری و نظم آرای.
سوزنی.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نرم آواز
لغت نامه دهخدا
(رَ)
حاجیعلی. از صاحب منصبان مطلع و فعال ایران. وی به درجۀ سپهبدی رسید و مدتی ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را داشت و از تیر 1329 هجری شمسی تا اسفند همان سال نخست وزیر ایران بود و در تاریخ اخیر بضرب گلوله مقتول شد. (از فرهنگ فارسی معین ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دی دَ / دِ)
مخفف رزم آراینده. بهادری که در نبرد کردن باهنر باشد. (ناظم الاطباء). پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آرای شود، فرماندهی که مقدمات جنگ را آماده سازد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آرای شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بزم آرای. آنکه آرایندۀ مجلس عیش و مهمانی است. (از ناظم الاطباء). مجلس آرا. آرایندۀ بزم. (یادداشت بخط دهخدا). آنکه مایۀ طرب و رونق و شکوه مجلس بزم شود:
جمالش را که بزم آرای عید است
هنراصلی و زیبائی مزید است.
نظامی.
کرده ام توبه بدست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ شَرْ)
کنایه از خاقانی است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
عمل نظم آرا. سخنوری. سخن آرائی. شاعری
لغت نامه دهخدا
چامه تراز سراینده شاعر سخن پرداز: ور نظم طراز آفتاب گردد بدبیند شان سایه بان ایوان. (عثمان مختاری. چا. همائی. 413)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزم آرا
تصویر رزم آرا
دلاوری که در جنگ و نبرد هنر نمایی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم آرا
تصویر بزم آرا
آنکه مجلس عیش و مهمانی را آرایش میکند بزم آرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظم آرایی
تصویر نظم آرایی
سخن آرائی، سخنوری، شاعری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظم آرای شروان
تصویر نظم آرای شروان
سرود گوی شروان پاژ نام خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم آرا
تصویر بزم آرا
آن که مجلس عیش و مهمانی را آرایش می کند، بزم آراینده
فرهنگ فارسی معین
مجلس آرا، بزم افروز، محفل آرا
متضاد: رزم آرا، شورآفرین، نشاطآفرین، ساقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد